قلعه ای عظیم

قلعه ای عظیم که کلید دروازه اش کلمه ی کوچک دوستی است.

قلعه ای عظیم

قلعه ای عظیم که کلید دروازه اش کلمه ی کوچک دوستی است.

پیام های کوتاه

شب بیمار

جمعه, ۴ مهر ۱۳۹۳، ۰۷:۱۳ ب.ظ

شب های شمال نمیشه خوابید، مخصوصا شب های مهتابی که نیازی به نور اضافی نداری. و حتی نیازی به موزیک نیست. باد که میاد صدای دریا همراهشه، آروم نمیگیره.. نه باد و نه دریا. حوس کردم تنهایی قدم زدن کنار دریارو؛ حدود 2 3 نیمه شب بی سروصدا رامو میکشم و میرم. یه خیابون فاصله،از کنار یه رودخونه میگذرم که پر از صدای قورباغه است و قدم که برمیدارم چند تایی تن به آب میزنن. صدای موج نزدیک تر میشه و صدای باد میونش گم. هر از چندی با دل پر میپیچه توی گوشم که منم هستم..


لب موج شکن ها روی سنگا یه گوشه دنج با دریا خلوت میکنم. چند دقیقه ای به هیچی فکر نمیکنم، لااقل دوست دارم اینجور در خاطرم باشه. مگه میشه به چیزی فکر نکرد تو این فضا! دوست داشتم با کسی شریک بشم این صدارو. میگن توی افسانه ها مرغی هست به اسم بوتیمار، که به خاطر تموم شدن آب دریا همیشه کنار ساحل گریه میکنه، شوری آب دریا به خاطر اونه.. مرغ اندوه بوتیمار! هیچ وقت آروم نمیگیره دریا، هیچ وقت. هیچ وقت سیر نمیشی از صدای دریا، هیچ وقت. گمونم میترسه از سکوت و سکون! دریا. تنهایی گریه کردن سخته.. کنار تو اما، برای تو اما.. خیالم میشه تا صبح نشست و گریه کرد، صدای هیچ موجی شبیه هم نیست. همونطور که هیچ بادی شبیه باد قبلی نیست. ساحل شبیه لحظه ی جدایی باد از دریاست. هر موج لحظه ی دل کندنی، هیچ دل کندنی شبیه دیگری نیست.

زمزمه میکنم:

رفت آن سوار کولی با خود تو را نبرده

شب مانده است و باشب , تاریکی فشرده

کولی کنار آتش رقص شبانه ات کو

شادی چرا رمیده , آتش چرا فسرده


رفت آنکه پیش پایش دریا ستاره کردی

چشمان مهربان اش یک قطره ناسترده

رفت آن سوار کولی , با خود تورا نبرده


می رفتو گرد راهش از دود آه تیره

نیلو فرانه در باد پیچیده تاب خورده

سودای همرهی را گیسو به باد دادی

رفت آن سوار با خود یک تار مو نبرده


سرم رو که بالا میارم ماه رو پیدا نمیکنم، نمیدونم کجا گمش کردم و با کدوم ابر از پیشم رفت و الان کجاست. شب تار، تار؛ شب بیمار، شب از صدای امواج بیخواب.

زیبا شبی برای دوست داشتن.

زیبا شبی برای با هم بودن.

خاطره ای برای روز هایی که باشی شاید.

شب از حرف های ناگفته پر، از پچ پچ های گم شده در باد، گوش کن به باد! صدای پای دریا،در قلب غمگینش.


باد پریش با پرده رقصی کرد. دلم هوای تو رو کرده، به آسمان بگو. با نگاه تو مرا به الماس ستاره نیازی نیست.

هیچ دلکندنی شبیه دیگری نیست؛ دل نمیشود کند، خودم رو دور میکنم فقط.. سعی میکنم مغرور باشم. ناآرام چون ساحل، میترسم از سکوت..

مغرور مثل دریا..


فضا:
 آهنگ کولی؛ همایون شجریان 

  • David_AI

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی