قلعه ای عظیم

قلعه ای عظیم که کلید دروازه اش کلمه ی کوچک دوستی است.

قلعه ای عظیم

قلعه ای عظیم که کلید دروازه اش کلمه ی کوچک دوستی است.

پیام های کوتاه

۴ مطلب در فروردين ۱۳۹۳ ثبت شده است

۲۵
فروردين



شب ها که میشود عادتی هست. جز خوابیدن، فضایی بین تصمیم به خواب گرفتن تا عمل به اون. همیشه هست همیشه! وقتایی که این شکاف طولانیست  یا زجرآوره یا لذت بخشه. یا میخوای بخوابی و نمیتونی یا حالتت رو دوست داری و ساعت تنها مزاحم که نمیتونی جلوی اونو بگیری. میتونی با بردن یه اسم از این برزخ پل بزنی وسط یه خواب شیرین و میشه تا خود صبح سقوط کرد و حتی به کابوس نرسید.


یا میشه کنار دوستت نخوای صبح بیاد، میشه با کسی حرف بزنی. ولی زیاد با خودت نه! یا فکر کنی حتی به چیزهای خوب. اگه درمورد شکلات فکر کنی نه خوابت میبره و نه طعم دهنت عوض میشه فقط دلت میخوادش و شاید حتی نتونی بخوابی. با کسی حرف بزن!


یا اصلا فکر نکن، یه آهنگ آروم بذار و... نه نمیشه! موزیک میاد پس زمینه ی فکرت اصلا نمیفهمی کی تموم میشه. به چیزایی فکر کن که زیاد مهم نیست به خواننده آهنگ یا داستان هایی که خوندی یه شعر رو زمزمه کن اینجوری یه جایی وسط فکرای روزمره ات دیگه گم میشی اصلا نمیفهمی کجا رسوندیش میتونی باز فردا بهش فکر کنی.


اسم کسی رو میگم گاهی که هیچی ندارم بین فکرام بین آجرهایی که میذارم بین حرفام بین نفس هام وقتی چیزی واسه گفتن و فکر کردن نیست مثل سیمان مثل ملات تفکرم رو به هم گره میزنه و نمیذاره بریزه. بریزه چی!؟ چی بریزه؟! ملاتم سست شده!! خوابهام گم شده.
شاملو میخوندم قبلا حسی بهم میداد فوق العاده. نرو... بمان! خوابم نبرده هنوزم که هنوزم..


ریشه های درخت رو دیدی. از درختی که میبرند همین میمونه فقط. یادگارهایی که توی زمین جا گذاشته آدم برعکس درخت ریشه هاش بین مردمه و ذره ذره رشد میکنه توی خاک تا وقتی که رابطه این ریشه ها و تنه از هم جدا میشه. یه ریشه هایی در قلب دیگران ردی در خانه دیگران انگشتری.. :(

درختها رو فراموش کن! خارها هم ریشه دارن. دلبستگان کویر، ریشه های عمیق پیرامونی تا دور دست.. اون هایی که چند برابر از ابتدای تولد پابند خاک شدن به ازای هر برگ هزار بار زیر خاک رفتن.. :(


فکر میکنم خواب هارو دخترکی توی سبدش گذاشته پرسه زنون به چشم مردم میذاره. از وقتی خونه خودمون رو عوض کردیم دیر میرسه به اینجا شاید دسترسیش سخته! میتونم تصورش کنم کوچه به کوچه تا برسه..


شب سیاه و چشم بیدار، شب سیاه و سایه ی تار
بهار ما گذشته شاید، بهار ما گذشته انگار
نرو.. بمان!

۲۴
فروردين
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • David_AI
۲۲
فروردين



شعاع درد مرا ضرب در عذاب کنید
مگر مساحت رنج مرا حساب کنید


محیط تنگ دلم را شکسته رسم کنید
خطوط منحنی خنده را خراب کنید

طنین نام مرا موریانه خواهد خورد
مرا به نام دگر غیر از این خطاب کنید


دگر به منطق منسوخ مرگ میخندم
مگر به شیوه دیگر مرا مجاب کنید


در انجماد سکون، پیش از آنکه سنگ شوم
مرا به هرم نفسهای عشق آب کنید


مگر سماجت پولادی سکوت مرا
درون کوره فریاد خود مذاب کنید


بلاغت غم من انتشار خواهد یافت
اگر که متن سکوت مرا کتاب کنید

۱۹
فروردين
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • David_AI