قلعه ای عظیم

قلعه ای عظیم که کلید دروازه اش کلمه ی کوچک دوستی است.

قلعه ای عظیم

قلعه ای عظیم که کلید دروازه اش کلمه ی کوچک دوستی است.

پیام های کوتاه

شکسته: دو نیمه ی رویا

چهارشنبه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۳، ۰۵:۳۴ ب.ظ


قدم های اول نیاز رو برمیداشتم. آسیب پذیر و تنها. اولین بار نیاز داشتم، به داشتن دوست؛ سال اول راهنمایی اولین دوست. توی ساخت دستگاه جوجه کشی برای حرفه و فن. به من گفت من این دماسنج رو خیلی دوست دارم! شب توی سراشیبی راه خونه فهمیدم اولین باره به خاطر کسی این راهو دارم میرم. رفتم و دماسنج خریدم.
برام سخت بود حرف زدن و منتقل کردن حسم. توی نمازخونه بین دوتا نماز دست هاشو میگرفتم و بعد فهمیدم که دست بیشتر از حرف احساس رو منتقل میکنه. شبیه رویا بود اینکه احساس مشترکی بین ما باشه. یه حس عجیب یه حس زیبا، حسی که فاصله ی بین دنیاهام رو پوشش داد. حس ناب دوستی.

همیشه در تعادل نیست و همین زیبایی دوچندان به اون میده. احساس میکنم وقتی دست هاشو میگیرم قلبمون یکی میشه. و وقتی جدا میشیم گوشه ای از قلبم. بخشی از دنیام رو ترک میکنم.

 تعطیلات عید چقدر طولانی شد! و چقدر زیبا بود دیدنش.. دستش رو که گرفتم قلبم یخ زد. نگاهم ایستاد. فقط خودم رو تا زنگ تفریح نگهداشتم و سردی دستشو کنار باغچه گرفتم، و تمام غم مادر بزرگشو ذره ذره گریه کردیم.
رویا هم تموم میشه!

  • David_AI

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی