قلعه ای عظیم

قلعه ای عظیم که کلید دروازه اش کلمه ی کوچک دوستی است.

قلعه ای عظیم

قلعه ای عظیم که کلید دروازه اش کلمه ی کوچک دوستی است.

پیام های کوتاه

تلخند

پنجشنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۳، ۱۰:۴۳ ق.ظ

بر کلاغ روی شاخه چنار، خیابان هایی به سمت خانه ی شما، به دیوار نوشت های تار رنگ و رو رفته که یه زمان نشانه خاطره بازی ها بود و به پیاده رو های پوشیده از برگ، به پاییز و کلاغ ها و چنار ها، دیوار ها و سنگ فرش ها میخندم. چندیست همواره میخندم به آینه و نوار های پر شده از سکوت! قدم زدن را دوست دارم، دوست دارم انقدر قدم بزنم که یادم بره برای چی و کجا قدم میزنم و از این ندانستن ها خنده ام بگیرد. مثل قلقلک باد زیر موها.. مثل حس لرز در تقاطع باد و باران.. مثل پریدن و چیدن توت از شاخه ای بلند، تو را که ببینم! آری بلند بلند میخندم!  =)

X

تاول زده پا از هزار فرسخ در فکر تو بودن، تویی آن زخم بی پایان که نشسته ای بر انتهای نرسیدن ها، انتهای رویاهای نا دیده.
چون ببینم تو را دوباره میخندم، ولی تا رسیدن به تو، جان منی؛ روی لبم.
ای بی تو من خراب، راهی نمانده است. در کوچه های پیر شب های انتظار « :'(» 
دیوار های جدایی کشیده، بالاتر از توان. تلخند زده ماه و ستاره ها، قدم زده ی جهنم های سرد، تاول زده پاهای عبورش، یخ زده آن قلب صبور اش؛ من «بی تو» ای سراب..


«مردان نسل من؛ با گریه میخندند بی تو. ای بی تو من! بی من آیا تو هم اینگونه میخندی؟! با گریه خندیدن نه آسان است بی تو»


اسفند 1391

  • David_AI

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی