چاره
يكشنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۳، ۰۱:۵۷ ق.ظ
-کفش هایت را چه شد؟
-از همه راه ها خسته ام. کفش چه دردی را مداوا میکند!
-خفته تمام باد ها در گیسوانت.
-گره زده ام هزار آرزوی محال بر بال هاشان..
-پشت چشم های سرخ و رخ بی رنگت چه رازیست؟
-رگ خواب هایم را بریده ام آقا.
-چرا چشم نمیبندی؟!
-پشت پلکم صحنه ی هزار گناه نابخشوده اکران میشود.
آقا! دلم حرف زدن را دوست دارد.
-خب بگو!
-این حرف ها اما مرا مرهم نمیسازد!
- ۹۳/۰۸/۲۵