قلعه ای عظیم

قلعه ای عظیم که کلید دروازه اش کلمه ی کوچک دوستی است.

قلعه ای عظیم

قلعه ای عظیم که کلید دروازه اش کلمه ی کوچک دوستی است.

پیام های کوتاه

پاییز

يكشنبه, ۹ آذر ۱۳۹۳، ۰۹:۰۳ ب.ظ

پاییز یعنی وداع با مهر آفتاب که تا کنون بر گونه هایت جایگاهی محو نشدنی داشته باشد، پاییز یعنی تجارب زندگی ابدی، پاییز یعنی پیوسته رقصیدن برگ ها و پاییز یعنی نوازش شبنم های آسمانی. آن روز وقتی صدای پایش را شنیدم با پایکوبی و تپش قلبم از آمدنش استقبال کردم با قدم های بلند و محکم خود را به پشت بام خانه رسانده با تمام وجود فریاد زدم: خش آمدی اولین باران! خوش آمدی پاییر! و او در جواب تنها نسیمی را تحفه ام می داد. انگار باران پیش تاز پاییز بود که اینگونه میگریست. چه خوش آهنگ بود نغمه ی آمدنش. آنجا بود که با آمدنش برگ ها را دیدم که چگونه برای احترام خود را به زمین ارزانی میدادند. نسیم را دیدم که چگونه آغوشش را بر جهانیان باز کرده بود و یاد آوردم عمرم را که گرچه کوتاه بود، گرچه بی تجربه اما زیبا بود. یادآوردم اولین صدای خش خش برگهای زرد و نارنجی زیر کفش هایم. به دیوار پشت بام تکیه داده، آن گاه به خزان عمرم اندیشیدم. که روزی من نوجوان امروز. برگ سبزی از بهار، زرد شوم و از اوج به زمین بیافتم، آن طور که بعدها من نیز همچون برگ های از یاد رفته زیر پاهای  مشتی انسان لگدمال شوم. شاید آن گاه محتاج گوش چشمی از همان آدمیان باشم، افسوس زیرا دگر دیر شده است و آن ها مرا فراموش کرده اند.


پس چه نیکوست پاییز را اینگونه نگریستن. چه نیکوست بهارم را طوری بسازم که در خزان هم از سبزی ام چیزی کم نشود. حال میگویم: ای حادثه ی رنگی! ای سردی تو شیرین! از تو ممنونم که چشمان کم سویم را به دنیای روبه رویم گشودی. ای پاییز!

  • Emma

نظرات  (۱)

خیلی زیبا بود.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی