خود درمانی
خوب حرف میزنم و تحلیل میکنم یا واقعا آدم فعالی ام، نمیدونم خودم واقعا، شاید همین حرف زدن و همین فهمیدن هاست کار من، ولی واقعا حس میکنم یه دنیا راه روبه روی منه و من فقط نشسته ام.
علاقه هام..
موقعیت ها، تجربه ها و درسهای کاربردی زیادی هست و باید بهش برسم، و این همه کار منو قبل از حرکت خشک میکنه.
من فقط یه آدمه خوشبخته بی روحیه ام.
حتی حوصله تفریح هم ندارم. چون کار دارم! و هیچ کاری نمیکنم چون..
نمیدونم چرا!
بیا یه کاری کنیم، همه کاراتو بذار کنار..
خب کدوم رو دوست داری انجام بدی یا لازمه انجام بدی.
یدونه از ده تا کار رو این هفته انجام بده.
بهتر از اینه که هیچ کدوم رو انجام ندی، باشه؟
حالا چی خوشحالت میکنه؟ مثلا پیاده روی، مسافرت، شعر، خرید، چی؟
اونم بذار تو برنامه این هفته ات.
میدونی باید خودتو محدود کنی، باید محدود بشی! بازی ۲۰۴۸ که یادته! خودت راجبش نوشتی. خودت حلش کردی! محدود کن تا آروم شی تا منظم شی.
تا یکم هم یاد بگیری انجام بدی چیزهایی رو که بلدی.
میشنوم درد هاتو، بی حوصلگیتو، تنهاییتو.
فقط به آدما زمانی حسودی میکنی که همدیگه رو صمیمانه دوست دارن.
دلت میگیره زمانی که شعرهات مخاطب ندارن.
آروم باش و به این هفته فکر کن.
دوتا کار و تفریح مهم داری!
راستی، فکر کنم برای دیگران فقط خوب حرف میزنم، خودم حرفام تو گوشم نمیره
- ۹۴/۰۶/۰۳