قلعه ای عظیم

قلعه ای عظیم که کلید دروازه اش کلمه ی کوچک دوستی است.

قلعه ای عظیم

قلعه ای عظیم که کلید دروازه اش کلمه ی کوچک دوستی است.

پیام های کوتاه

من شدم رودخونه، دلم یه مرداب

پنجشنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۴، ۱۱:۳۰ ق.ظ

چه میشه کرد با یه ماشین قدیمی که چند سالی با هم سفر کردید، چه میشه کرد با گوشی موبایلی که عمر مفیدش گذشته باشه، فکر میکردم زمان همه چیزی رو درست میکنه، اما ذات بعضی چیز ها تغییر نمیکنه، نمیشه ماشینی رو که دیگه راه نمیره رو سوار شد، و یه گوشی که میکروفنش کار نمیکنه رو دنبال خود کشید. فکر میکردم به ابزارم جون بدم، اما منم گوشیم رو عوض میکنم و ماشینم رو میفروشم، پس هر چیزی که کار کرد خودش رو از دست بده دچار وضعیتی این چنینی میشه، اگر هنوز بهش نگاه میکنید بهش لطف کردید، و اگر هنوز تلاش میکنه که کار کنه یعنی داره زجر میکشه، اسمش کار نیست. اسمش دست و پا زدنه.

یه پیکان قراضه س ولی توی رؤیاش هنوزم جوونه.
خیالش می تونه بازم توی جاده یه کله برونه.
خیالش هنوزم موتور مونده باقی تو صندوقِ سینه.
یه پیکان قراضه کنارِ اتوبان داره خواب می بینه...


  • David_AI

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی